گزيده‌‌ی نامه‌های نيما يوشيج به همسرش

 

 


 

 

گزيده‌‌ی نامه‌های نيما يوشيج به همسرش
 
عاليه‌ جان
 
 تصدیق می‌کنم چیزی از قلب کم‌بهاتر نیست و من تو را با قلبم خریده‌ام. حال مرا سرزنش می‌کنی. زیرا نتوانسته‌ای از روی قلبِ من این خطوط را که خطوط یک سکه‌ی به نامِ تو ترسیم شده است، بخوانی. چطور ممکن است در حالتی که خودت دعویِ اعتبار می‌کنی من اعتبار نداشته باشم زیرا من سکه‌ای هستم که به وجود تو اعتبار می‌یابم. شکل تو، اسم تو و آثار تو همیشه با من است.
 
عالیه، مرا سرکوب و خُرد کن. یک قطعه‌ی کوچک من باز آثار وجود تو را نشان می‌دهد. مرا آتش بزن، به قالب دیگر بریز. جنسیت و مقدار من همان خواهد بود. اگر گردوغبار ایام روی یک سکه نشسته است به‌طوری که آن سکه را نتوانی بخوانی و بشناسی، آن را بردار، روی آن دست بکش، آن را صیقلی کن. به تو معلوم خواهد شد یادگار وجود چه‌کسی است.
 
قلب شاعر دریای بزرگ است. ببین دریا را که با تمام وسعت خود به اندک نسیمی سیمایش را پُرچین می‌کند. چرا اندک سوءظنی سیمای مرا غمگین و متفکر نکند ‌که طبیعت قلب مرا حساس‌تر از قلب‌های دیگر آفریده است؟ به تو بگویم چه‌چیز باعث بدگمانی من شده است: محبت. برای این‌که تو را دوست می‌دارم. با وجود این‌که خواستم دوستی‌ام را مخفی بدارم، آن را آشکار می‌کنم.
 
شاعر، این خلقت عجیب و نادرِ طبیعت از راست، دروغ بیرون می‌آورَد. حساب کن. از چشمش بترس. وقتی به مردم نگاه می‌کند، مردم در نزد او اوراق یک تاریخ ممتد و یادگارِ روزهای کهنه و مبهم‌اند. اگر هیچ‌کس نتواند این اوراق را بخواند، شاعر می‌خوانَد.
 
زبان عشق را خوب می‌شناسی عالیه. همین‌طور قلبی را که درد می‌کشد می‌شناسی. در این صورت من برای محبت تو با وجود هر تهمتی که به من می‌زنی تا مرگ پرواز می‌کنم. زنده‌باد عدم!
 
یک متهم بدبخت و ناشناس که تو را دوست می‌دارد: نیما
 
24 اردیبهشت 1305
 
 
 
  عاليه عزيزم
 
نزدیک نیمه‌شب است. نمی‌توانم بخوابم. واقعه‌ی اخیر در زندگانی نویسنده بیشتر اهمیت دارد. دیشب خواستم از تو احوال‌پرسی کنم. مانع شدند. از دور به اتاق خودمان نگاه کردم. چراغ را خاموش دیدم. دیدن این منظره مرا غمگین کرد. ناچار از دیوار بالا آمدم. مدتی روی پشت بام نشستم. ایراد نگیر، محبت داشتن منوط به این نیست که شخص پول فراوان داشته باشد یا زیاد از حد وجیه و محبوب باشد. اگر خطایی از من سر زد، کدام انسان بدون خطا زندگی کرده است...
 
مفارقت شیرین است. از دشمنی کم می‌کند و به دوستی می‌افزاید. قلب نارضا را هم تسلی می‌دهد اما...
 
نگذار در این تنهایی کسی که هیچ‌کس را ندارد و امیدش رو به انقطاع است گریه کند و در این گریه به خواب برود.
 
17 دی 1305 


این نظر توسط دنبال دوست09336650628 ارومیه در تاریخ 1399/8/5/1 و 15:02 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

دنبال دوست هستم اس بدید09336650628


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: